چرا از مایکروسافت خداحافظی کردم

به گزارش عینکی متفکر، شرکت های عظیم و مشهور بسیاری وجود دارند که هر کسی در جهان آرزو دارد کار کردن در آن ها را تجربه کند و بخشی از مجموعه های کاری قدرتمند و تاثیرگذاری مانند گوگل، اپل، آمازون، توییتر، مایکروسافت، سامسونگ یا تسلا باشند. با این همه ما شاهد این هستیم که هر ساله هزاران نفر از کارکنان و مدیران این شرکت ها به دلایل مختلف قید کار کردن در آن ها را می زنند و با اشتیاق تمام این غول های مشهور و دوست داشتنی را ترک می نمایند یا به شرکت های دیگر می فرایند یا اینکه ترجیح می دهند برای خود کار نمایند.

چرا از مایکروسافت خداحافظی کردم

به گزارش دنیای اقتصاد به نقل از Guardian، داستان هایی که این افراد از دلایل ترک این شرکت ها و مشکلاتی که در آن ها وجود داشته است می تواند اطلاعات جالب و دست اولی را در خصوص واقعیت های حاکم بر این شرکت ها به ما بدهد که معمولا به طور رسمی و علنی در جایی مطرح نمی شوند، اما وجود دارند. در ادامه به داستانی مربوط به یکی از مدیران سابق شرکت مایکروسافت اشاره خواهد شد که از این شرکت جدا شده است.

ساعت 9 صبح چهارشنبه بود که من نفس عمیقی کشیدم و پا به دفتر رئیسم گذاشتم و از او خواستم چند دقیقه به صحبت هایم گوش کند. من با اعتماد به نفس بالایی به او گفتم: من فکرهایم را نموده ام و قصد دارم شرکت مایکروسافت را برای همواره ترک کنم. رئیسم که از دوستان خوب من هم در آنجا بود از تعجب خشکش زد و پس از مکثی طولانی از من پرسید: حتما می خواهی به آمازون بروی؟ من با تکان دادن سرم به علامت منفی به او گفتم: نه اصلا چنین خیالی ندارم و می خواهم کمی با خودم خلوت کنم و به مسافرت بروم و کار جدیدی را آغاز کنم.

رئیسم که هنوز از شنیدن این خبر شوکه بود و مات و مبهوت مرا نگاه می کرد از من خواست برای خروج از شرکت برای همواره عجله نکنم و گزینه های دیگری مانند مرخصی بلندمدت را نیز آنالیز کنم، اما من که تصمیم قطعی ام را گرفته بودم گفتم به هیچ عنوان قصد ادامه کار در مایکروسافت را ندارم. رئیسم از من پرسید: نکند به خاطر پول و میزان حقوق و مزایاست که می خواهی ما را ترک کنی و احتمالا شغلی با درآمد بیشتری برای خودت دست و پا نموده ای؟ که باز هم جواب من به این سوال منفی بود.

رئیسم که دیگر کلافه شده بود از من درباره دلیل اصلی مصمم بودنم برای ترک شرکت پرسید و همان جا بود که سر صحبت باز شد و من آنچه را که مرا به دریافت این تصمیم سخت، اما درست وادار نموده بود برای او شرح دادم.

من به او گفتم به این علت قصد رفتن از مایکروسافت را دارم که در این شرکت هیچ ریسک و چالشی برای کار کردن وجود ندارد و افراد عادت نموده اند کارشان را با کمترین ریسک و چالش ممکن انجام دهند حال آنکه برای فردی مثل من که عاشق هیجان و ریسک کردن است و دوست دارد با به چالش کشیدن خود در کارش پیشرفت کند کار کردن در مایکروسافت به شدت خسته نماینده و یکنواخت به نظر می رسد.

من برای رئیسم شرح دادم که فقدان روحیه استارت آپی در شرکتی مثل مایکروسافت بیداد می نماید و چون همه کار ها روی روال عادی درحال انجام شدن است غریزه تنوع طلبی و نوآوری های جسورانه در درون بسیاری از کارکنان و مدیران مایکروسافت سرکوب می گردد.

در واقع این احساس در من از سه سال قبل شکل گرفته بود یعنی زمانی که من به سرعت درحال پیشرفت در سلسله مراتب مایکروسافت و موفقیت های پی درپی کاری بودم، اما با وجود این باز هم احساس می کردم یک چیز در کارم کم است که باعث می گردد من از کار کردن در مایکروسافت لذت نبرم.

من در ابتدا فکر می کردم علت شکل گیری و تقویت این احساس در من به پستی که در شرکت داشتم ارتباط دارد و به همین دلیل هم تصمیم گرفتم به پست دیگری در شرکت منتقل شوم که این کار را هم انجام دادم و پس از چند ماه کار کردن در پست جدیدم باز هم همان احساس منفی و کسالت بار به سراغم آمد و آنجا بود که من فهمیدم کلیت شرکت عظیم و مشهوری مانند مایکروسافت است که باعث شده این احساس در من به وجود آید و این در شرایطی بود که شرکت مایکروسافت بر اساس روال همیشگی اش می کوشید تا کارکنان توانمند و ماهرش را با افزایش چشمگیر حقوق و مزایا که هر 18 ماه یک بار اتفاق می افتد حفظ کند که البته به نظر من بسیاری از نخبگانی که در مایکروسافت دور هم جمع شده اند و موفقیت های عظیمی را برای شرکت رقم زده اند نه به خاطر پول بلکه به خاطر ارضای حس نوآوری و ابتکار خود در آنجا مشغول به کار شده اند و چنانچه جهت برآورده شدن این احتیاج را بسته ببینند به فکر ترک شرکتی مانند مایکروسافت خواهند افتاد که خیلی ها در تمام دنیا رویای پیوستن به آن و کار کردن در آنجا را در سر دارند.

من پس از خاتمه فعالیتم در مایکروسافت اقدام به تاسیس یک استارت آپ جسور کردم و توانستم به موفقیت های عظیمی در آنجا برسم و تنی چند از همکاران سابقم را که در شرکت مایکروسافت با هم کار می کردیم جذب استارت آپ خودم کردم.

جالب آنکه اغلب آن ها در خصوص علت ترک کردن مایکروسافت با من هم نظر بودند و علاوه بر سرکوب شدن روحیه استارت آپی و نوآوری در آنجا بر این مساله تاکید داشتند که احساس می کردند در مایکروسافت جدی گرفته نمی شوند و مدیران ارشد شرکت اعتقاد چندانی به این موضوع ندارند که باید به مدیران میانی و کارکنان اجازه داد تا پتانسیل های نوآوری خواهی شان را آزاد نمایند و خارج از چارچوب های حاکم بر مایکروسافت فکر و عمل نمایند؛ بنابراین من بر این اعتقادم که کار کردن در شرکت عظیم و مشهوری مثل مایکروسافت برای مدتی معین و چندان طولانی تا حد زیادی معقول و مفید است، اما با طولانی تر شدن زمان حضور افراد و تضاد پیدا کردن روحیه نوآوری خواهی و ریسک طلبی افراد با چارچوب های ثابت حاکم بر شرکت زمان خروج از آنجا فرا می رسد و افراد می توانند با تجربه گرانبهایی که در شرکتی، چون مایکروسافت اندوخته اند شرکت های استارت آپی خود را بنیان گذارند و دست به کار های عظیمی بزنند.

منبع: فرارو

به "چرا از مایکروسافت خداحافظی کردم" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "چرا از مایکروسافت خداحافظی کردم"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید